جدول جو
جدول جو

معنی حسن شکری - جستجوی لغت در جدول جو

حسن شکری(حُ نِ شِکْ کَ)
حسن مهتابی. حسن سفید که به زردی زند چنانکه گجراتیان را میباشد:
شکسته رنگی من باطبیب در جنگ است
علاج درد سرم حسن شکری رنگ است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ تَ ری ی)
حسن بن علاء از محدثان است. (منتهی الارب). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شَطْ طی)
ابن عمر بن معروف حنبلی. فقیه بغدادی دمشقی (1205- 1274 هجری قمری). کتابهایی دارد که در اعلام زرکلی (ص 236 چ 1) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَکْ کی)
ابن علی بن محمد بطیحش علوی حنفی (1075- 1121 هجری قمری). او راست: جواهرالعقود و سه کتاب دیگر که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 296) و اعلام زرکلی بنقل از سلک الدرر (ج 2 ص 31) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ شِ کَ)
و آن عبارت است از دادن و ستدن در معاملات بر وجه اعتدال، چنانکه موافق طبایع دیگران افتد. (نفائس الفنون بخش حکمت)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَنِ بَ)
شاعر ترک درگذشتۀ 994 هجری قمری او راست: تعلیقه بر ’فوائد ضیائیه’ جامی. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن علی بن محمدعوض مقری دمشقی. شاعر و صاحب دیوان و مؤلفات است و در 1214 هجری قمری درگذشته است. (زرکلی چ 1 ص 234)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن یسار، مکنی به ابوسعید. یکی از زهاد هشتگانه است. در مدینه به سال 21 هجری قمری متولد و در بصره به سال 110 هجری قمری درگذشت و قبرش در مغرب شطالعرب است. پدرش ابوالحسن یسار از مردم میسان بصره بود. او راست: ’تفسیر قرآن’، ’رساله فی فضل مکه’ و کتاب ’الخلاص’. و صاحب بیان الادیان او رامرجع فرقۀ حسنیه از معتزله دانسته است. وی از پیشوایان طریقت صوفیه است و از انس بن مالک علم فرا گرفته و خدمت هفتاد تن از اصحاب بدر را دریافته است. (ابن الندیم). صوفیه او را مرید امیرالمؤمنین علی (ع) گویند و حبیب عجمی پیر طریقت داود طائی مرید حسن بصریست. کنیت او را بعضی ابوعلی و برخی ابومحمد و گروهی ابوسعید گفته اند. و از او آمده است: ان صحبه الاشرار نورث سوءالظن بالاخیار. (کشف المحجوب). گویند: وقتی کسی، قسم به طلاق زن خورد که حجاج در دوزخ است. سپس نزد حسن رفت و از او در امر این قسم پرسید او گفت چیزی بر تو نیست چرا اگر حجاج در دوزخ نباشد، زنای تو نیز با زن خود زیانی نخواهد داشت. رجوع به هدیهالعارفین ج 1 ص 265 و کشف الظنون و اعلام زرکلی چ 1 ص 243 و تجارب الامم ج 2 ص 159 و تاریخ الخلفا ص 73 و 165 و تاریخ گزیده و البیان و التبیین جاحظ، و عیون الاخبار، و الوزراءو الکتاب ص 102 و نزهه القلوب ج 3 ص 38 و تاریخ سیستان و عیون الانباء و المعرب جوالیقی و سبک شناسی و حبیب السیر و از سعدی تا جامی و تاریخ علم کلام شبلی و ابن خلکان و خاندان نوبختی ص 33 و شدالازار و کتاب النقض ص 38و المصاحف و تذکرهالاولیاء ج 1 ص 22 و مجمل التواریخ و القصص و غزالی نامه و سیره عمر بن عبدالعزیز و روضات الجنات شود. حسن بصری در ادبیات فارسی نشانۀ زهد و تقوی است و نامش در اشعار بسیار آمده است:
گفت زآن فصلی خدیجه با حسن
تا بدان شد وعظ و تذکیرش حسن.
مولوی (مثنوی ص 10 س 13)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اَ کَ ذَ)
یزدی. شاگرد شیخ محمد کاظم خراسانی بود و در 1359 ه. ق. درگذشت. (ذریعه ج 6 ص 187 و ج 2 ص 244 و ج 3 ص 428)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن عبدالله اخسقه ای رومی. متخلص به جوری (1220- 1292 هجری قمری). دیوان شعر ترکی دارد. (رجال حبیب السیر ص 60) (هدیهالعارفین ج 1 ص 302) (از سعدی تا جامی ص 250) (تاریخ عصر حافظ 247) (تاریخ مغول اقبال)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مِ)
او راست: ’حاشیه بر نتائج الافکار’ ملا مصطفی بن حمزه. (چاپ سنگی استانبول 1266 هجری قمری). و ممکن است این کتاب از شیخ حسن عطار مصری درگذشتۀ 1250 هجری قمری باشد. (معجم المطبوعات عربی)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ قَ مَ)
ابن نوح مکنی به ابومنصور بخاری پزشک. درگذشتۀ 380 هجری قمری او راست: ’امراض الصدر’ و هشت کتاب طبی دیگر او در هدیه العارفین ج 1 ص 272 یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله دیاربکری آمدی رومی. درگذشتۀ 1100 هجری قمری دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 294)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شَ)
تونسی مکنی به ابومحمد فقیه مالکی. درگذشتۀ 1234 هجری قمری او راست: معین المفتی. (هدیه العارفین ج 1 ص 300)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شُ)
ابن عبدالله حلبی. ساکن قسطنطنیه و کاتب دیوان بود و در 1105 هجری قمری درگذشت. او راست: دستورالعمل و دیوان شعر و ذیل ریاض الشعراء و فرهنگ شعوری در لغت فارسی به ترکی و منظومه ای به پیروی پندنامۀ عطار. (هدیهالعارفین ج 1 ص 295). و رجوع به شعوری شود. از فرهنگ وی بنام ’لسان العجم’ در این لغت نامه نقل میکنیم ولیکن به تنهایی قابل اعتماد و استناد نیست
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ طَ بَ)
ابن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن. صاحب طبرستان که در 250 هجری قمری دعوت آشکار کرد و در مازندران در 270 هجری قمری درگذشت. او راست: ’البیان’ و ’الحجه’. (ذریعه ج 5 ص 30). و گاهی وی را به لقب داعی کبیر و گاهی حسن بن زید خوانند و فرزندان وی تا سال 316 هجری قمری با طاهریان و صفاریان و سامانیان در کشمکش بوده اند. رجوع به علویان طبرستان و نیز رجوع شودبه ابن ندیم ص 274 و تاریخ طبرستان ص 240 و کامل ابن اثیر ج 7 ص 49 و 98 و تاریخ اسلام دکتر فیاض ص 200 و تاریخ الخلفاء ص 112 و ذریعه ج 4 ص 286 و زرکلی ص 226 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
ابوعلی حسن بن قاسم الطبری. از علمای شافعیه است ووی راست: کتاب مختصر مسائل الخلاف فی الکلام و النظر. و صاحب قاموس الاعلام آرد: یکی از مشاهیر فقهای شافعی است علم فقه را از ابوعلی بن ابی هریره اخذ کرده، در بغداد مشغول تدریس بوده است. اثر موسوم به ’المحرر فی النظر’ وی نخستین تشبثی است که در علم خلاف بعمل آمده و دو تألیف مسمی به الافصاح، و العده در فقه داردو کتابی دائر بر ’جدل و اصول فقه’ نیز نگاشته است. او بسال 305 هجری قمری درگذشته است. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به ابوعلی حسن بن قاسم طبری، ابوعلی حسین بن قاسم در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی ج 2 ص 446 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ کَ)
ابن علی الهادی (علی الصابر) بن محمدالتقی بن علی بن موسی الرضا. معروف به حسن خالص. امام یازدهم شیعۀ اثناعشری است. مکنی به ابومحمد است و در مدینه در 243 هجری قمری و 846 میلادی متولد شد و با پدرش به سامراء که پایتخت عباسیان بود، آمد و در آنجا به سال 260 هجری قمری و 873 میلادی درگذشت. روز مرگ وی تمام بازار تعطیل و تشییع بزرگی از جنازه وی از طرف امرا به عمل آمد و در خانه ای که پدرش در سامرا در آن دفن بود، به خاک سپرده شد. وی پدر محمد بن الحسن قائم آل محمد و امام دوازدهم شیعه است. رجوع به محمد بن حسن شود. (الفصول المهمه) (زرکلی چ 1 ص 231) (نزهه القلوب ج 3 ص 42) (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عُ بُ)
ابن محمد بن عبدالرحمان بن ابوالبقاء عکبری است و در پیرامون 690 هجری قمری درگذشته. او راست: السوانح الادبیه. (هدیهالعارفین ج 1 ص 282)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ کَ)
ابن حسین بن عبدالله بن عبدالرحمان بن علأ بن ابی صفره بن مهلب عتکی کوفی، مکنی به ابوسعید بغدادی ادیب نحوی (212- 275 هجری قمری). او راست: ’الابیات السائره’، ’اشعار الفحول و القبائل’، ’انساب بنی عبدالمطلب’، ’شرح دیوان جران العود’، ’شرح الهذلیین’ و کتاب ’اللصوص’، ’المناهل و القری’، ’النبات’، ’النقائض’ و ’الوحوش’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 267) (زرکلی چ 1 ص 224)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن حسین بن عبید ظاهری، مکنی به ابوسعید. درگذشتۀ 276 هجری قمری او راست: ’ابطال القیاس’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 268)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بَ)
ابن محمد بن عمروک قرشی تیمی بکری، ملقب به صدرالدین و مکنی به ابوعلی نیشابوری دمشقی. محتسب صوفی بود و مصر را سیاحت کرد و در آنجا در 656 هجری قمری درگذشت. او راست: ’اربعی البلدان’ ذیل تاریخ دمشق از ابن عساکر. (هدیهالعارفین ج 1 ص 282)
لغت نامه دهخدا
از انواع پرندگان خزری
فرهنگ گویش مازندرانی